Parsin.mihanblog.com

www.jalalvandi.ir

Parsin.mihanblog.com

www.jalalvandi.ir

رایانشانی خود را وارد کنید و آخرین مطالب را روزانه دریافت کنید:

توضیحات درباره خبرنامه

حاشیه نشینی؛ هجوم فرهنگ فقر بر شهر نشینی

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۰۷ ب.ظ

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در بند اول خود تصریح می کند: «داشتن مسکن متناسب با نیازهای هر فرد و خانواده با اولویت نیازمند ترین ها» حق هر شهروند ایرانی است. همچنین، اصل سوم همان بند، یکی از مهم ترین وظیفه های حکومت اسلامی را «ایجاد محیط مساعد رشد فضایل اخلاقی و رفع تبعیض های ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه» معرفی کرده است. همچنین گزارش های رسمی رشد و توسعه کشور و آمار و ارقام مثبتی که ارایه می شود، گاه بسیار امیدوار کننده به نظر می رسد؛ اما توسعه در جامعه ما، همچون بسیاری از جوامعی که تلاش می کنند فاصله بسیار زیاد خود را با قافله به سرعت پیش رونده جوامع مترقی کم کنند، وضعیتی بسیار متناقض یافته است. این تناقض خود را در چهره شهرها به مراتثب دقیق تر نمایان ساخته است.


شهرهای ما، مخصوصاً شهرهای بزرگمان، گرچه می توانند به توسعه انسانی یاری رسانند، اما از سویی دیگر، محدود کننده توسعه انسانی هستند. شهرها مرکز تنوع، فراوانی و نعمتند، با این حال خاستگاه فقر، نکبت و افول ارزش های انسانی نیز هستند. شهرهای ما گرچه به عالی ترین ابتکارها و خلاقیت های انسانی امکان بروز می دهند، اما عرصه کثیف ترین آزمندی های بشری نیز هستند. ما در شهرهایمان می توانیم بهترین خدمات اجتماعی موجود را بیابیم؛ اما همین شهرها، هم زمان بسیاری از معایب و آسیب های اجتماعی را نیز در بطن خود می پرورانند و آن را همچون مسأله ای اجتماعی رو در روی حیات جمعی مان قرار می دهند. این همان تصویر متناقض شهرهای ماست.
ایران، پیش از آغاز دهه چهل، با رشد کند شهرنشینی مواجه بود. در آستانه دهه چهل، حدود 33 درصد از جمعیت کشور در شهرها زندگی می کردند. با طرح اصلاحات ارضی در آن دهه و افزیش درآمدهای نفتی در دهه پنجاه، گسترش شهرها رشدی شتابان به خود گرفت. در این میان، تهران جای گاهی ویژه یافت و با فاصله ای قابل توجه از دیگر شهرها، عرصه پیشتازی شد. رشد شهرها و مهاجرت روستاییان و ساکنان شهرهای کوچک تر چنان ادامه یافت که در سال 57 جمعیت شهر نشین کشور به 64 درصد رسید و حالا دیگر کاملاً کفه ترازو به سوی شهرنشینان سنگینی می کند. اما این جمعیت کجا مستقر می شود و اسکان می یابد؟
حاشیه نشینی در ایران، به طور مشخص از دهه چهل شکل می گیرد، اما رشد آن کند است. بسیاری از روستاییان، زمین های ارزان قیمت درون محدوده شهری را خریداری می کنند. اما روند به این نحو ادامه نمی یابد و روزبه روز حاشیه، فربه و فربه تر می شود. تا سال 1355 غیر از زاغه های داخل تهران که روی هم جمعیتی چند هزار نفری را در خود جای داده بود، یک سکونت گاه غیر رسمی در حاشیه شهر به وجود می آید که اکنون خود به شهری تبدیل شده است، با حاشیه هایی مملو از سکونت گاه های غیر رسمی؛ یعنی اسلام شهر که در گذشته شادی شهری نامیده می شد.
در ابتدا، جمعیت ساکن در این سکونت گاه ها فراتر از 60000 نفر نمی رفت؛ یعنی 3/1 درصد از کل جمعیت تهران. اما تا سال 75، بر اساس آمار رسمی موجود حدود 6/18 درصد از جمعیت تهران بزرگ در حاشیه شهر تهران و در سکونت گاه های غیر رسمی ساکن شده بودند؛ یعنی حدود 2 میلیون نفر که اکنون قطعاً به مرزهای 3 میلیون نفر نزدیک شده است. اگر در جهت عقربه های ساعت حرکت کنید، این سکونت گاه ها عمدتاً از شرق تهران تا جنوب غربی آن را پوشش داده اند. این وضعیت را در بسیاری از شهرهای ایران به ویژه شهرهای بزرگ مانند مشهد، اصفهان و تبریز می توان یافت. در این سکونت گاه ها که مهاجران روستایی، شهر نشینان فقیر در پی مسکن و برخی اتباع خارجی (عمدتاً افغانی) اسکان دارند، مسکن سازی بسیار شتابزده، بدون پروانه ساختمان و فارغ از برنامه ریزی رسمی شهر سازی شکل گرفته است. فضای کالبدی، آشفته و مصالح به کار رفته در ساخت و سازها، ابتدایی است. زمین ارزان با ساخت و سازی با حداقل هزینه که البته آن نیز به سختی تأمین می شود، برای اقشار کم درآمد سرپناهی می شود که خود، نمادی از فقر ساکنان آن است. این فضاها اگرچه در ابتدا به لحاظ کالبدی از شهر اصلی فاصله دارند و برخی شان به مرور زمان این گسست را پر می کنند، اما از همان ابتدا به لحاظ عملکردی در پیوستگی تنگاتنگی با شهر قرار دارند. همین پیوستگی عملکردی است که چهره متناقض شهر را به خوبی نشان می دهد؛ محیطی با کیفیت پایین زندگی، کمبود شدید خدمات و زیر بنا های شهری و تراکم بالای جمعیت از ویژگی های ظاهری حاشیه ها است شاید به سختی بتوان باور کرد که خانواده های 5 تا 6 نفری بسیاری در خانه ای 25 تا 30 متری زندگی می کنند؛ 25 تا 30 متری که بخشی از آن را اثاث خانه پرکرده است. در حاشیه پاکدشت، خانه های 100 متری بسیاری می توان یافت که در گذشته متعلق به یک خانواده بوده است، اما این خانه، اکنون با تغییر داخل آن به 3 تا 4 واحد مسکونی جداگانه تبدیل شده و چهار خانوار حداقل 4 نفری را در خود جای داده است. یعنی در منطقه ای که به عنوان مثال 1000 نفر ساکن بوده اند، بدون گسترش فضایی، اکنون 4000 نفر زندگی می گذارنند. در این مناطق به ندرت فرصت های رشد شخصیتی متناسب با زندگی شهری به دست می آید. بر اساس مشاهده وضعیت حومه پاکدشت و شهرک قیامدشت و مطالعاتی که در باره حاشیه نشینی بسیاری از شهرها صورت گرفته است، در این زمینه می توان عوامل بسیاری را صورت بندی کرد:
الف- در این مناطق، مهاجرانی از شهرها و اقوام گوناگون ساکن شده اند. از این رو، با تنوع آداب و رسوم و تفاوت در نگرش های پایه (شخصیت پایه جمعی) مواجه هستیم. این امر موجب می شود که همبستگی اجتماعی در حد مطلوب شکل نگیرد. کنده شدن افراد از فضایی با همبستگی های اولیه و به قول دورکهیم، مکانیکی و قرار گرفتن در فضایی که آن همبستگی دیگر وجود ندارد و جایگزین آن همبستگی نوینی نیز نشده است، یا احساس تعلق به محیط و عضو محله شدن را شکل نمی دهد یا در طولانی مدت ایجاد می کند. بگذریم از این که به علت جابه جایی های بسیار در برخی مناطق و حضور کارگران فصلی، محله نیز کم تر شکل می گیرد.
ب- گستردگی فضاهای درهم ریخته و بی نظم، ساحتمان های کوچک ساخته شده با ابتدایی ترین مصالح، رواج بازار کهنه و دست دوم فروشی و به عبارتی کهنه سالاری در منطقه، فاصله بین سکونت گاه های حاشیه ای را با سکونت گاه های شهری افزایش داده است. ارتباط مداوم و همیشگی افراد با چنین فضاهایی، امکان رویارویی مناسب با زندگی شهری را از آنان می گیرد.
پ- نبود خدمات شهری مناسب، حسن فراموش شدگی را پرورش می دهد. هر قدر این خدمات کم تر ارایه شود، فرد حاشیه نشین بیش تر به این حس و ادراک می رسد که جامعه و خانواده اش و آرزوهایشان را فراموش کرده است. وقتی به این محله ها می روید، بارها می شنوید که «اصلاً به ما توجه نمی کنند».
ت- فقدان فضاهای تفریحی و فراغتی از ویژگی های عمده حاشیه هاست. در این مناطق به ندرت می توان کتابخانه، محل نمایش فیلم، پارک و فضای اختصاصی بازی کودکان و نوجوانان، زمین ورزش یا مکان ورزشی برای جوانان و امثال آن یافت. کافی است در شهرک انقلاب، خاتون اباد و فرون آباد پاکدشت قدم بزنید تا وجود یا فقدان این مرکز را دریابید. اگر هم بتوانید در این مناطق فضایی بیابید (مانند فرون آباد) جدید الاحداث است؛ یعنی سال های سال، ساکنان آن جا از این نوع امکانات بی بهره بوده اند؛ هر چند امکان جدید هم ناقص طراحی شده است و به هیچ وجه با استانداردهای موجود در شهر قابل مقایسه نیست. همین موضوع موجب می شود که کوچه و خیابان، بیابان های اطراف و کانال های آب، محیط بازی کودکان، نوجوانان و جوانان باشد. کوچک بودن خانه و فقدان امکانات فراغتی در منزل، بر حضور بچه ها در محیط بیرون از خانه می افزاید؛ محیطی که خطرهای بسیاری را در خود نهفته دارد.
ث- فقدان فعالیت های فرهنگی از سوی سازمان های مسؤول از جمله سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان ملی جوانان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ستاد کانون های فرهنگی، هنری مساجد و ... محیط زندگی را برای ساکنان یکنواخت و خشک کرده است. رشد نایافتگی یکی از ویزگی های انسان حاشیه نشین است که در این باره، همه سازمان های مسؤول امور فرهنگی در این زمینه مقصرند.
ج- انحراف ها، کجروی ها و جرایمی که مدام همچون دریایی طوفانی موج های خود را بر ساحل حقارت های متراکم شد. افراد می کوبد.
وقتی با این تصاویر مواجه هستیم، نقص شخصیتی انسان حاشیه نشین کاملاً طبیعی می نماید. بر این وضعیت، فقر شدید اقتصادی و ناتوانی سرپرست خانوار را در برآوردن نیازهایی که در مواجهه با جامعه بزرگ تر رخ می نماید، بیفزایید. کودکان و نوجوانان حاشیه شهرها، تبلیغات پارک ارم و پارک شادی را همیشه از تلویزیون می بینند، اما آرزوی رفتن به این پارک ها را در کودکی به خواب هم نمی بینند.
مجموعه این عوامل تنها به تولید و نهادینه شدن فرهنگ فقر می انجامد. فرهنگ فقر، از یک سو وسیله ای است برای فرد حاشیه نشین تا با محیط و فضای خود سازگار شود و از سوی دیگر به قول اسکار لوییس، واکنشی است که انسان فقیر در برابر بی ارجی خود نسبت به جامعه بزرگ تر بروز می دهد. این فرهنگ و روش زندگی، نشانه کوشش انسان های فقیر برای مقابله با نومیدی است. نومیدی از دانستن این واقعیت که کسب موفقیت در زمینه ارزش ها و هدف های جامعه بزرگ تر برای آن ها نه محال، تقریباً نا ممکن است. اما او از پای نمی نشیند. از این روی است که وقتی در وهله اول از وضعیت زندگی شان پرسش می کنید، پاسخ مثبت می شنوید، اما وقتی که تأمل می کنند و به آرزوهایشان می نگرند و شکاف و فاصله وضعیت خود را با وضعیت مطلوبی که از زندگی شهری به خاطر دارند، مجسم می کنند، نسبت به محرومیت خود اشعار می یابند. احساس محرومیتی که درون فرهنگ فقر، آن ها را تنها و تنها به سازگاری با محیط سوق نمی دهد، بلکه آنان با محیط خود سازگار می شوند تا به هنجارها و قواعد عمومی رفتار شهری تهاجم برند. او چاره ای دیگر نمی یابد تا واکنشی دیگر داشته باشد، چرا که همه عوامل موجود مانند؛ وضعیت کالبدی منطقه، فقدان زیر ساخت های زندگی شهری، در آمد پایین، جمعیت بالا، فقدان مراکز سالم تفریحی، فقدان تسری برنامه ریزی های فرهنگی واجتماعی به منطقه، جدایی گزینی فضایی از فضای اصلی شهر، و دور افتادگی و رواج انحراف ها و بزه کاری ها بر ترغیب و تقویت این فرهنگ پای می فشارد.
در حاشیه فرون آباد، خاتون آباد، شهرک انقلاب و حصار امیر مناطقی وجود دارد که از چنین ویژگی هایی برخوردار است.
امروز فرهنگ فقر دامان حاشیه را گرفته است. فردا شهر با بحران هایی عظیم تر از این مواجه خواهد بود. این سخن تنها برای دفاع از حفظ شهر نیست، بلکه اشاره به بی توجهی بزرگی است که اکنون ما را به این جا رسانده است.

  • ۹۳/۰۶/۱۸

فقر

اجتماعی