Parsin.mihanblog.com

www.jalalvandi.ir

Parsin.mihanblog.com

www.jalalvandi.ir

رایانشانی خود را وارد کنید و آخرین مطالب را روزانه دریافت کنید:

توضیحات درباره خبرنامه

 در یک شب زمستانی سرد ، ملا  در رختخواش خوابیده بود که یکباره صدای غوغا از کوچه بلند شد .

زن ملا به او گفت که بیرون برود و ببیند که چه خبر است .

ملا گفت : به ما چه ، بگیر بخواب. زنش گفت : یعنی چه که به ما چه ؟ پس همسایگی به چه درد می خورد .

سرو صدا ادامه یافت و ملا که می دانست بگو مگو کردن با زنش فایده ای ندارد . با بی میلی لحاف را روی خودش انداخت و به کوچه رفت .

 گویا دزدی به خانه یکی از همسایه ها رفته بود ولی صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود که چیزی بردارد. دزد در کوچه قایم شده بود همین که دید کم کم همسایه ها به خانه اشان برگشتند و کوچه خلوت شد ، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پیش خود فکر کرد که از هیچی بهتر است . بطرف ملا دوید ، لحافش را کشید و به سرعت دوید و در تاریکی گم شد.

وقتی ملا به خانه برگشت . زنش از او پرسید : چه خبر بود ؟

ملا جواب داد : هیچی ، دعوا سر لحاف من بود . و زنش متوجه شد که لحافی که ملا رویش انداخته بود دیگر نیست .

 

 

این ضرب المثل را هنگامی استفاده می شود که فردی در دعوائی که به او مربوط نبوده ضرر دیده یا در یک دعوای ساختگی  مالی را از دست داده است .

 

اکثر آدم‌ها، معمولاً در شرایط عادی وظیفه‌شان را درست انجام می‌دهند و براساس عقل، آن‌چه را که “صحیح” و “شرافت‌مندانه” می‌پندارند، به انجام می‌رسانند. اما در شرایط سخت و احساسی، معمولاً این کار دشوار می‌شود و لغزش‌ها زیاد.

نمونه‌ای از این ماجرا در اعترافات اجباری اتفاق می‌افتد. فردی که «حقیقت» را می‌داند، حاضر می‌شود تا برای حفظ جان عزیزانش، آن را کتمان کند یا به نحو دیگری بیان نماید. این یک شرایط ساده نیست! اینجا جایی‌ست که به قول استاد آئمون در Game of Thrones انسان مجبور می‌شود بین “شرافت” و “دوست داشتن” یکی را انتخاب کند. و اگر به خودمان رجوع کنیم، می‌بینیم که این انتخاب سختی‌ست.

به درون خود رجوع کنید. خود را در یک شرایط ویژه، مانند آنچه که به آن اشاره شد، قرار دهید و صادقانه خود را بشناسید. بد نیست صادقانه‌های‌مان را در یک نظرسنجی با هم بسنجیم:
به هر گوشه و کنار اینترنت که نگاه می‌کنی، مدام از گشت‌های اخلاقی شکوه و ناله می‌شود، اما به متن جامعه که برمی‌گردی، آنچه که بیش از گشت‌های اخلاقی نمود دارد و دیده می‌شود بی اخلاقی‌های مردم است. چه بسیار روزها که در خیابان‌ها قدم زده‌ایم و چه اندک باری که با گشت‌های اخلاقی روبرو شده‌ایم، اما روزی نیست که با مردم بی‌فرهنگ و بی اخلاق روبرو نشده باشیم!

اگر زن باشی، فرقی نمی‌کند چادر سرت باشد یا کلیپس زیر سر داشته باشی، به هر حال نگاه‌هایی هست که باید براندازت کنند، و حرف‌هایی هست که باید بشنوی! اگر هم رانندگی می‌کنی، با انواع و اقسام بوق‌ها و لایی‌کشی‌ها باید روبرو شوی! حتی اگر مرد هم باشی، باز هم نمی‌توانی آن‌طور که باید متمدنانه رفتار کنی، اگر براساس تابلوهای راهنمایی رفتار می‌کنی، دقیقه‌ای نخواهد گذشت که با چراغ‌های ماشین پشت سری مواجه خواهی شد یا اینکه باید منتظر بریده شدن ناگهانی راهت باشی! حتی روزی نیست که بخواهی در صف بایستی و با انواع بی مبالاتی‌ها روبرو نشوی و نبینی که چطور عده‌ای با داد و بیداد، یا با دروغ و دوز و کلک می‌خواهند به اصطلاح زرنگی کنند.

نمونه‌های بی‌اخلاقی هم‌وطنان غیورمان، در دنیای اطراف و حتی در شبکه‌های مجازی آن‌قدر زیادند و آن‌چنان مکرر شده‌اند که حتی به بعضی‌های‌شان عادت کرده‌ایم و دیگر غیرمتعارف محسوب نمی‌شوند. این است که به نظر من بجای پرداختن به گشت اخلاق، باید هزاران کمپین تشکیل بدهیم تا شاید بتوان فرهنگ و اخلاق را به متن جامعه‌مان برگردانیم، حتی در آن صورت قدرت‌مان برای مخالفت با گشت امنیت اخلاقی هم بیشتر خواهد بود.

برگرفته شده از:چرت و پرت های کوروش!!

انگیزه من از نوشتن این مطلب، مورد جدیدی از کلاهبرداری بود که توسط چند نفر از اطرافیانم بصورت مشابه تجربه شد.

در این روش یک پیامک بلند بالای انگلیسی از یک شماره تلفن با کد بریتانیا مثل 00447010085775 به فرد ارسال می‌شود که در آن ادعا شده فرد در قرعه‌کشی شرکت Samsung برنده جایزه یک میلیون دلاری شده است و لازم است تا مدارک هویتی خویش از جمله گذرنامه‌اش را اسکن کند و به ایمیلی شبیه به samsungslip@mit.tc بفرستد.

بعد از ارسال ایمیل، در پاسخ ایمیل دیگری از کلاهبرداران ارسال می‌شود که در آن عکس بسته پستی با آدرس و مشخصات فرد به اصطلاح برنده مشخص است.

این امر موجب می‌شود که اطمینان فرد به موضوع بیشتر شود و عطشش برای گرفتن یک میلیون دلار دوچندان گردد. و این ایمیل‌ها همچنان رد و بدل می‌شوند تا جایی که بالاخره شرکت معظم، درخواست واریز 600دلار از سوی برنده محترم را بعنوان هزینه پستی و سایر هزینه‌ها می‌نماید!

اسلام به عنوان یکی از ادیان الهی که در سراسر جهان پیروانی دارد، امروز بیش از همیشه از جناح‌های مختلف مورد هجمه قرار گرفته و متاسفانه یاوران نیک‌کردارش کمتر از همیشه هستند.

از یک سو تندروهای افراطی همچون طالبان و این روزها داعش، خود را گروه‌های اسلامی می‌نامند و بنام اسلام دست به وحشی‌گری و عملیات‌های تروریستی می‌زنند و با این کار چهره‌ای ضدانسانی از اسلام به نمایش می‌گذارند.

دیدم وبلاگ من عنوانش بلاگنوشت کوروش هست
و آدرس number3.ir زیاد با عنوانش همخونی نداره
این شد که دامنه جدید ثبت کردم و آدرس وبلاگ رو به koorush.ir تغییر دادم
اینجوری بهتر شد.
کسایی که لینکم کردن الان لینک شکسته داخل وبلاگشون دارن که اصلا خوب نیست!!!!!
باید بهشون بگم عوض کنن
یا علی
عکسی در کنار برج ایفل، عکسی در کنار دریاچه ای زیبا، عکسی در کنار دوستان شاد و بطریهای شربت آبلیمو. اینها برداشتهایی از فیسبوک ایرانیان خارج از ایران است که خواه ناخواه نگاه داخلی ها به زندگی بیرون از ایران را شکل می دهد.

«گشت ارشاد شدیدتر می شود»، «سرود در مهد کودک ممنوع می شود»، «گرانی کمر همه مردم را شکسته»، «ماهواره ها جمع آوری می شوند» و اخیرا: «مسجدها مهد کودک می سازند». این برداشتهایی بالاترینی از خبرهای ایران و ایرانیان داخل ایران است که خواه ناخواه نگاه ایرانیان خارج به زندگی در ایران را شکل می دهد.

واقعیت زندگی روزمره در دو طرف کاملا متفاوت است: ایرانیان خارج شدیدا کار می کنند، شدیدا درس می خوانند، دلتنگ ایرانند، به یاد خانواده و دوستان هستند (والبته گه گاه در کنار دریاچه ها و ایفل هم هستند). اینها در فیسبوک نمادی ندارند. داخلی ها به مهمانی می روند، در کنار خانواده و دوستان هستند، کار می کنند، ازدواج می کنند، محبت می کنند (و البته گه گاه دچار مشکلاتی هم هستند). خبری از اینها در بالاترین دیده نمی شه.

یک دلیل شاید به ماهیت خبررسانی مجازی بر می گرده: تاجری که حواله اش در اثر تحریم رد نمی شود سریعا خبررسانی می کند اما وقتی همان حواله سه هفته بعد از بانک چین و ماچین رد شد دلیلی برای خبررسانی و جار زدن نیست. ماهواره ای که جمع می شود خبررسانی مجازی انجام می شود ولی وقتی دوباره برپا می شود دلیلی برای خبررسانی و جار زدن نیست.

مراقب برداشتهای فیسبوکی خودتون از زندگی در خارج و برداشتهای بالاترینی خودتون از زندگی در ایران باشید. شدیدا می توانند گمراه کننده باشند.

پدر وب دنیا تیم برنرز لی به عنوان خالق این فناوری اولین وب‌سایت دنیا را در سال ۱۹۹۱ راه اندازی کرد. CERN توانسته یک کپی از نسخه سال ۱۹۹۲ آن را حفاظت کند که در نوع خود کار ارزشمندی است. حتما کنجکاو شده‌اید! در ادامه مطلب می‌توانید آن راببینید و با وب‌سایت‌های بزرگ امروز چون فیس‌بوک و آمازون و ... مقایسه نمایید، تا متوجه پیشرفت دنیای وب طی ۲۰ سال اخیر گردید.

یادمه اولین بار که با واژه وبلاگ آشنا شدم اسفند 79 بود

میگم اسفند چون یادمه دم دمای عید بود

یه دوستی داشتم به اسم احسان پیکر آرا (ما صداش میکردیم احسان پیکارا peykara)

این داداش احسانمون اونموقع تو کار طراحی سایت و اینا بود

اونموقع هم مثل الان اینترنت بین مردم جا نیافتاده بود و اینترنت دایل آپ بود و صفحات ساده و استاتیک اینترنتی

یادمه این دوستم یه صفحه برای خودش طراحی کرده بود که توش یادداشت ها و مطالبش رو قرار میداد

یه صفحه مستطیل مانند که خیلی کم تصویر داخلش استفاده شده بود

کنار صفحه هم لینک داده بود به صفحات قبلی و بعدی و مطالب قبلی و بعدی

خیلی ساده

«‌ برق قسمتی از امریکا یکی دو روز قطع شد » ... یک نوع نگاه به این واقعه اینه که : « این همه ما برق نداشتیم یه بار هم اونها » یا « اصلا به ما چه » ... اما نوع نگاههای دیگری هم به این واقعه می شه داشت :

- نگاه گلوبالیزیشنی (!) :
اینکه قطع برق یک ناحیه می تونه انقدر سریع چندین ایالت را فلج کنه شاید در ظاهر یک مشکل طراحی به نظر بیاد ‚ اما از نظر فنی وصل شدن نیروگاهها توجیه درستی داره. اما در جهان امروز فقط نیروگاهها نیستند که انقدر به هم وابسته اند و فقط نیروگاهها نیستند که اگر از کار بیفتند فاجعه درست می شه ... در جامعه شبکه ای و به هم پیوسته و گلوبال امروز ‚ اقتصادها ‚ کامپیوترها ‚ آدمها و ... اونقدر به هم وابسته اند که یک مشکل در یک قسمت می تونه خیلی سریع به همه منتقل بشه.